ارسطو ارسطو ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

ارسطو و پدر بزرگ

واکسن دوره ی سوم

  ارسطو جون را امروز بردن واكسن 6 ماهگي زدن از اونجايي كه دسترسي به او نداشتم عكس چندين روز پيشش را گذاشتم.دلم براش يه ذره شده ارسطو جون هنگام دفع ادرار مقداري كمي مواد شيري رنگ دفع ميكنه كه شبيه به سنگ ادراي  است دوستان اگر كمكي ميتونن انجام بدن ممنون ميشيم. چندين آزمايش هم شده وچند دكتر هم او را ديدن ولي ممكنه بعضي تجربه داشته باشن خوشحال ميشيم از تجربيات شما استفاده كنيم. ...
17 بهمن 1391

ارسطو جون ما مشكلاتي داره نيازمند دعاي دوستان هستيم

ارسطو جون مشكلي براش پيش اومده كه نميخوام فعلا اونو باز كنم. ولي بسيار ما را نگران كرده مخصوصا مامان ارسطو اين چندين روز خيلي غصه خورد.وما هم بخاطر اينكه ناراحت بوديم مجبور شديم به ديدن او برويم ارسطو فعلا با كمك ميتونه گوشه ي مبل بنشينه واگر غافل بشيم مي افتد اين هفته دو بار آزمايش خون وادرار انجام داده كه اميدواريم مشكلش جدي نباشد.دعاي دوستان را نيازمنديم ...
8 بهمن 1391

خيلي دلم برات تنگ شده

عكسها از مامان ارسطو ودلتنگي ها از بابا بزرگ الاهي قربون ارسطو جونم بشم اين عكسا را مامان ارسطو برام در وبش گذاشته وحالا كه ميبينم اشكم در اومد آخه ارسطو جون يكي دو روزه كه مشكل ختنه نكردن داره وقراره به زودي بخواست خدا ختنه بشه شديدا دلتنگش هستم اين عكس آخريش هم حس ميكنم بخاطر خوردن شير خشك توپل شده         ...
1 بهمن 1391

كارهاي عجيب ارسطو در اين دو روزي كه اينجا بود

  ارسطو جون دو شب بيشتر پيش ما نبود وهمين الان به خانه اش رسيد.وخدا را سپاسگزارم كه صحيح وسالم رسيدند. لطفا اين عكس را نگاه كنيد! فكر ميكنيد عكس چيه؟ آفرين عكس پتو هست ولي پتوي ساده نيست وارسطو جون هم براي اينكه خواب برود بايد دونفر براي چند ساعت دو طرف پتو را بگيرند و او را تكان بدهند تا ايشان خواب بروند.البته اشتباه نشه اين دوشبي كه اينجا بود چون گهواره نداشت اينجوري ما را مچل كرده بود خوب شيطوني هاي ارسطو يكي دوتا نيست امشب يك ساعت مانده به حركتشان به سوي تهران براي ارسطو جون بنا به سفارش دكترش فرني را براش شروع كرديم وايشان هم اينجوري خوردند وديگر اينكه ارسطو جون روي بعضي آدما حساسه وتا به او نزديك بشن اينجوري...
15 دی 1391

اولين پرواز ارسطو جون

  خيلي دلمان براي ارسطو جون تنگ شده بود ومامان ارسطو هم خيلي دلش براي شهر زادگاهش.وقتي كه تلفن به دايي سعيد زدند كه كجا هستي او نزديكيهاي قم رسيده بود وامكان برگشت هم نيود بخاطر همين مامان ارسطو بليط هواپيما را گرفت وبه سوي ما پرواز كردنه تازه يك ساعت زودتر از دايي سعيد هم رسيدند.اين هم عكس ديشب ارسطو در بدو ورود.   ولي يه چيز نگران   كننده براي ما ومامان ارسطو!!! چرا شكم او سبز كار ميكند؟   اين هم عكسي كه صبح اول وقت ازش گرفتم ودور لب ولونچه اش پر از شير خشك شده هست وتازه لب پايينش هم مثل خانها كلفت كرده ويك چيز ديگه اينكه صداي ارسطو جون هم بر اثر گريه هاي چند روز پيش كه بعد از معاين...
14 دی 1391

ارسطو و واكنش به شيشه شير

ارسطو جون چند روزيه كه وقتي شيشه شير را ميبينه كلي ذوق ميكنه.من خودم نديدم و اينو از قول مامانش نوشتم يعني اگه ببينم ممكنه بخورمش .ارسطو جون همونطور كه قبلا نوشتم عاشق فيله واين هم عكس ارسطو وفيله       واين عكس پاييني هم تخت ارسطو جونه كه توسط مامان وباباش خريداري شده يهو كسي نگه سيسموني بچه هستا چون ما نخريديم تا مردم ديگه هم ياد بگيرن وخودشونو تو درد سر نندازن ...
7 دی 1391

سوتي بابابزرگ براي ارسطو جون

اين چند روز كه تهرون بودم وارسطو جون را مرتب بوس ميكردم يكهو متوجه شدم كه يك مو پشت پلك راست بچه افتاده و حدس ميزدم كه اين مو ي مژه ي منه ( از بس صورتم را روي صورتش گذاشته بودم) دفعه اول خواستم اون مو را بردارم نشد! فردا باز تلاش كردم وبا اينكه عينك هم به چشم داشتم ولي نشد ولي به نظرم رسيد كه موهه جابجا شد! وقتي به مادر ارسطو قضيه را گفتم و او پشت چشم بچه را نگاه كرد گفت : اين مو نيست جاي زخميه كه توسط ناخنش ايجاد شده! وبدين ترتيب بود كه از جفا يي كه كردم شرمسار گشتم واز اينكه پير بدرد نخوري شدم،{جاي زخم را كنده بودم} ناراحتم! اينهم عكسي كه زخم پشت چشمش را نشان ميدهد ساعت 9 نوشت: خدا را شكر همين نيم ساعت پيش مامان ارسطو جون اعلام كرد ...
5 دی 1391

بلاخره دلمون براي ديدنش يه ذره شده بود

بلاخره دلمون براي ديدن ارسطو جون يه ذره شده بود و من و مامان بزرگش رفتيم تهران تا ببينمش و در اين دو روزي كه اونجا بوديم كلي بوسيدمش تا جايي كه صورت ارسطو جون من كهير زد وچند تايي هم عكس ازش گرفتم كه در روزهاي آينده منتشر خواهم كرد ...
2 دی 1391

بعد از مدتها عكسش بدستم رسيد

بيش از دوهفته بود كه هيچ عكسي از ارسطو نداشتم خوب طبيعيه چون مادر ارسطو دست تنها در شهر غريبه ومشكلات هم فراوان .دو روز پيش ارسطو جونم واكسن 4ماهگيش را زدند و طفلي درجه بدنش تا 39 هم رسيده وچقد درد وناراحتي كشيده! ولي طبق اطلاعات واصله اكنون حالش بهتره وبه دعا گويي همه ي دوستان مشغول ارسطو عاشق فيله و هر وقت گمش ميكنه گريه ميكنه قربونش برم من بابا بزرگ ارسطو از دوستاني كه كامنت براي مامان ارسطو گذاشتن واو بخاطر مشغله كاري نتوانسته جواببده عذر خواهي ميكنم ...
22 آذر 1391