سوتي بابابزرگ براي ارسطو جون
اين چند روز كه تهرون بودم وارسطو جون را مرتب بوس ميكردم يكهو متوجه شدم كه يك مو پشت پلك راست بچه افتاده و حدس ميزدم كه اين مو ي مژه ي منه ( از بس صورتم را روي صورتش گذاشته بودم) دفعه اول خواستم اون مو را بردارم نشد! فردا باز تلاش كردم وبا اينكه عينك هم به چشم داشتم ولي نشد ولي به نظرم رسيد كه موهه جابجا شد! وقتي به مادر ارسطو قضيه را گفتم و او پشت چشم بچه را نگاه كرد گفت: اين مو نيست جاي زخميه كه توسط ناخنش ايجاد شده! وبدين ترتيب بود كه از جفايي كه كردم شرمسار گشتمواز اينكه پير بدرد نخوري شدم،{جاي زخم را كنده بودم} ناراحتم!اينهم عكسي كه زخم پشت چشمش را نشان ميدهد
ساعت 9 نوشت: خدا را شكر همين نيم ساعت پيش مامان ارسطو جون اعلام كرد كه او براي اولين بار اولين غلط (يعني چرخيدن از پشت به روي شكم) را بدون كمك و با موفقيت انجام داده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی