اولين پرواز ارسطو جون
خيلي دلمان براي ارسطو جون تنگ شده بود ومامان ارسطو هم خيلي دلش براي شهر زادگاهش.وقتي كه تلفن به دايي سعيد زدند كه كجا هستي او نزديكيهاي قم رسيده بود وامكان برگشت هم نيود بخاطر همين مامان ارسطو بليط هواپيما را گرفت وبه سوي ما پرواز كردنه تازه يك ساعت زودتر از دايي سعيد هم رسيدند.اين هم عكس ديشب ارسطو در بدو ورود.
ولي يه چيز نگران
كننده براي ما ومامان ارسطو!!! چرا شكم او سبز كار ميكند؟
اين هم عكسي كه صبح اول وقت ازش گرفتم ودور لب ولونچه اش پر از شير خشك شده هستوتازه لب پايينش هم مثل خانها كلفت كرده
ويك چيز ديگه اينكه صداي ارسطو جون هم بر اثر گريه هاي چند روز پيش كه بعد از معاينه دكتر عارض شده شديدا گرفته هست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی