خدا را شكر ديشب بهتر بود وزياد اذيت نكرد.شير خشك خورده بود وبه همين خاطر آرامتر بود. قراره امشب ارسطو جون را ببريم حمام.البته من بايد بروم يك مقدار پياده روي تا دوباره رگهاي قلبم نگيرد وبعد از آنكه برگشتم نوبت حمام كردن ارسطو جونه بعد نوشت: براي كنجكاوي امشب رفتم روي ليست فهرست هاي ني ني وبلاگ وني ني گپ را ديدم،(من تازه اين وبلاگ را پيدا كردم و از خيلي چيزها سر در نميارم)روي آن كليك كردم و ديدم 3نفر درخواست دوستي دادند.خوب آنها براي ارسطو درخواست دوستي داده بودند و من چون در حال حاضر وكيل وبلاگي ارسطو هستم با آنا جون گپ زدم ولي در همين موقع ارسطو داد و هوارش بالا رفت و من مجبور شدم برم و او را ساكت كنم.وقتي بغلش كردم ...