خوابيدن روي شكم
امروز مامان ارسطو براي كاري خانه را ترك كرد واو رابه من سپرد.چند دقيقه اي نگذشته بود كه شروع به گريه كرد.طبق روال گذشته هرچه تكانش دادم آرام نشد من هم او را روي شكم خواباندم وخيلي زود دراين حالت خوابش برد.مرتب نگاهش كردم تا مبادا مشكلي براش پيش بياد.واو يك ربع ساعت را خوابيد ولي زماني كه بيدار شد خودش را با زور به طرف فرش ميكشيد.خدا رحم كرد كه بودم چون چند لحظه دماغش روي تشك گير كرده بود ونزديك بود(دور از جون) خفه بشه. ديروز مامان ارسطو جون يك چيزي خريده كه اسمش را بلد نيستم.ارسطو روي اين وسيله ميخوابد وقتي كه بيدار شد بالاي سرش جغجغه و عروسك را ميبينه واينجوري مشغول ميشه وكمتر گريه ميكنه ...