ارسطو ارسطو ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

ارسطو و پدر بزرگ

امروز هم ارسطو را دكتر برديم

ارسطو جون بعد از دو روز مسافرت به خانه ما آمده.صبح او را پيش دكتر عظيمي متخصص اطفال برديم البته اين دكتر آشنا بود.ما قبل از رفتن به داخل مطب داشتيم پول ويزيت را ميداديم كه دكتر متوجه شد.از مطب بيرون آمد وبه منشي گفت هزينه اي از ما نگيرد.براي من هزينه ويزيت اين دكتر با انصاف خيلي كم به نظر ميرسيد! 5000 تومان. در حالي كه متخصصان ديگر خيلي بيشتر ميگيرند! به هرجهت با آنكه دفترچه بيمه هم نداشتيم پولي از ما گرفته نشد خدا پدر ومادر اين دكتر ودكترهاي مثل او را بيامرزد كه مردم را درك ميكنند وحاضر نيستند از مردم هزينه زياد بگيرند.تجويز داروهاش هم خيلي خوب بود و زماني كه بچه را معاينه كرد دو سه برابر متخصصين ديگر بود. ...
8 مهر 1391

خوشحالم

    اواخر شب ارسطو جون را به خانه ما خواهند آورد خانه بابا بزرگ ديگر ارسطو 140 كيلومتر با خانه ما فاصله داره بعد نوشت:آنها دير وقت آمدند و من هم خوابم برد.از قرار اطلاع شب پيش ارسطو آرام بوده ودليل آن هم خوردن شربت ديفن هيدرامين ! ...
7 مهر 1391

ناراحتم

ارسطو ناراحت نيست اين منم كه ناراحت نبودن ارسطو هستم! از صبح تا حال خانه نبودم ولي شب كه آمدم وجاي خالي ارسطو را ديدم خيلي غمگين شدم اگر مامانش عكسي ازش گرفته باشه بعدا ميذارم بعد نوشت: اين عكسو بعدا گذاشتم ...
6 مهر 1391

امشب ارسطو رفت به خانه پدر بزرگ ديگش

با اينكه هنوز نيم ساعته كه ارسطو را از پيش ما بردن خيلي دلم براش تنگ شده.قراره يكي دو روز در شهر باباش بمونه واين چند روز خيلي ناراحتم. گريه هاش هم شيرين بود. قراره وبلاگ ديگه ارسطو را تعطيل كنم وعكسهاي روزهاي اول زندگيش را منتقل ني ني وبلاگ كنم. چون با اومدن گلشيد جون ديگه فرصت چند وبلاگ را ندارم امروز ارسطو جون پنجاه ويكمين روز تولدش هست.ديروز تا به حال قرار بود ارسطو را حمام ببريم مرتب كاري پيش آمد و اين طفل معصوم را با بدن كثيف به مسافرت بردند. اگر قادر باشم هر روز در باره اش مينويسم وعكسهاي ارسطو جون را بعدا ميگذارم ...
5 مهر 1391

كيف آب گرم وارسطو

ارسطو جون طبق معمول ديشب را اصلا نگذاشتن مامانشان استراحت كند.امروز هم وقتي به خانه آمدم داد و فريادش هوا رفته بود .ما هم كيف آب گرم را آماده كرديم و روي شكمش گذاشتيم.شايد نيم ساعت آرام شد و دوباره گريه را از نو..... امشب قراره باباي ارسطو از مسافرت بياد.باباي ارسطو بيش ازسي روز است كه ارسطو را نديده ...
4 مهر 1391

ملاقات امروز

ارسطو جون امروز براي ملاقات دختر داييش كه تازه متولد شده به بيمارستان رفته بود ولي راهش ندادند .او مجبور شد داخل سالن ملاقات كنندگان منتظر بماند تا مامانش از بخش خارج شود.يكي از ملاقات كنندگان كه يك پيرزن بود،ميگفت:چرا اين بچه كوچك و لاغر است! ...
3 مهر 1391

اولين روزي كه بازي كرد!

امروز براي اولين بار بود كه ارسطو را در حال بازي كردن ديدم.البته مامان جونش ميگه او اولين بارش نيست!وقبلا هم همين كارا را كرده.ولي اين بازي كردن هم طولي نكشيد و با ترش كردن گريه هاش شروع شد. عكسي هم همان لحظه از بالا آوردنش گرفتم و در ادامه مطلب ميگذارم. امشب اگر مامان ارسطو حوصله داشته باشه ميخواهم ارسطو را به حمام ببرم.حمام كردن ارسطو را خيلي دوس دارم به اين خاطر كه او هم ظرف اين چند دقيقه خيلي كيف ميكنه واصلا گريه نميكنه. ...
2 مهر 1391

آب مضر است؟؟

امشب وقتي مامان ارسطو وخاله اش به بيرون از خانه رفتند نگهداري ارسطو بعهده من بود.هنوز يك ربع نگذشته بود كه ارسطو بيدار شد و مرتب گريه ميكرد.از آنجايي كه قبل از رفتن مامانش شير خورده بود،من حس كردم شايد نياز به آب داشته باشد !به همين خاطر 20سي سي آب جوشيده سرد را در شيشه اش ريختم و او هم با ولع خورد.بعد از يك ساعت كه مادرش برگشت منو بازخواست كرد كه چرا اينهمه آب به بچه دادي؟! آيا براي بچه اين آب مضر است؟ ...
1 مهر 1391