ارسطو ارسطو ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

ارسطو و پدر بزرگ

نان جو و زيادشدن شير مادر

امشب باباي ارسطو از مسافرت مياد و ارسطو جون هم خيلي خوشحاله بنا به سفارش آشنايان مادر ارسطو از نان جو رژيمي استفاده كرد و چقدر در زياد شدن شير موثر است!! بعد از گذاشتن اين پست ارسطو جون را قراره به حمام ببريم تا خوشكل تر بشه وشب به پيشباز بابا جونش بره. اينهم عكس ارسطو بعد از اينكه كامنت علي (دوست بابا بزرگ) را براش خونديم!! علي جون اينهم جوابت   ...
8 آبان 1391

ارسطو جون قدر جواني را بدون

امشب وقتي خواستم از ارسطو جون عكس بگيرم ماشاالله خيلي آرام بود وبه همين خاطر همه عكسهايي كه گرفتم خوب شدند .الان كه براي آپلود كردن پشت كامپيوتر نشستم متوجه شدم كه شيرهاي خشك شده دور دهانش توي عكسها پيداست خوب چون عكسها را براي يادگاري ازش گرفتم آنها را عوض نميكنم .دوس دارم زماني كه خودش عكسها را قضاوت ميكنه پي به ديد بابا بزرگش ببره وقدر جواني را بدانه ...
7 آبان 1391

مهماني خانه دايي حميد

امروز ظهر رفته بودند خانه دايي حميد ارسطو ومن هم وقت نهار خودمو رسوندم واز دستپخت عروس خانم خيلي لذت برديم جاي همه خالي بود.وقتي رسيدم ارسطو جون هم بيدار بود و خدا را شكر آرام بود.به خاطر همين هم تونستم چند تا عكس ازش بندازم ويك عكس هم از ملاقات گلشيد جون با او را گرفتم كه در پايين همين عكس گذاشتم.خدا همه بچه ها را محافظت كنه ...
5 آبان 1391

خنده اجتماعي ارسطو

هرچند كه عكس گرفتن در حال تكان خوردن را من بلد نيستم و فلاش زدن هنگام عكسبرداري براي من از طرف مامي ارسطو جون منع شده ! معذالك من سعي ميكنم بين خيلي از عكسهايي كه ميگيرم هر كدام شارپ تر بود انتخاب كنم . واين هم عكس امروز وخنده اجتماعي ارسطو ارسطو بتازگي ياد گرفته زبان در آورد!!!   ...
4 آبان 1391

چرا عكساي من خوب نميشه

ارسطو جون نميدونم چرا عكساي من خوب نميشه! امروز بيش از بيست تا عكس گرفتم كه خيلي هم مورد پسندم نيست ولي سعي ميكنم تا بهتر شود. اين نرم افزار جديد را كه گرفتم طرز كارش را بلد نبودم ولي كم كم دارم ياد ميگيرم. فقط بخاطر ارسطو     ...
3 آبان 1391

داشتم محكوم به زخم كردن سر ارسطو ميشدم!

امروز پشت كامپيوتر بودم كه مادر ارسطو ومادر بزرگ ارسطو احضارم كردند و سوال:سر ارسطو كجا خورده كه خون آمده؟ من از همه جا بي خبر اظهار بي اطلاعي نمودم ولي مادر ارسطو جون شك داشت كه نكنه بابا بزرگ سر بچه را يه جايي زده! ومن هم متحير كه چرا سر او زخم شده و خون هم آمده!!داشتم فكر ميكردم كه ارسطو جون خودش را لو داد ويك چنگي به صورت خودش انداخت و زير چشمش را كند!! واين چنگ زدن طوري بود كه خون هم از صورتش جاري شد. من به مامان ارسطو گفتم كه چرا ناخنهايش را نگرفتي و....وخلاصه ما تبرئه شديم وگرنه اين زخم شدن سر ارسطو هم به ما ميچسبيد!! بعدا كه ناخنهاي ارسطو را كوتاه كردند ،گفتند ناخن شستش خيلي بلند بوده وبا همان ناخن هم سرش را زخم كرده!!! ...
2 آبان 1391

يك بار از خوب بودن هم بگويم

ميدونم عكس را خيلي بد تنظيم كردم. امشب وقتي خانه آمدم به سرعت از جهات مختلف از ارسطو عكس گرفتم. ديشب ارسطو خيلي نا آرامي ميكرد.اواخر شب بود من به مامان جون ارسطو پيشنهاد دادم تا او را به حمام ببريم وچنين كاري را كرديم(من عاشق حمام بردن ارسطو جون هستم خيلي دوس داشتني ميشه وقتي توي وان ميذاريمش ) بعد از حمام اين بچه معصوم چند ساعت را راحت خوابيد وبا آنكه من سر درد شديد بودم وبا ضرب قرص خوابيدم! اصلن صداي گريه ارسطو را نفهميدم خدا همه بچه ها را حفظ وسلامت بدارد   ...
1 آبان 1391